اول موضوع اصلی را درباره پرخاشگری بیان میکنم و در ادامه علل ارتباط درصدی از پرخاشگری در جامعه را که مرتبط با عشق بیمار است بیان میکنم و برای دچار نشدن به عشق بیمار طبق نظر خود مباحثی را مطرح میکنم امیدوارم که با تحلیل های شما این مباحث پخته شوند و ار معضل بزرگی چون عشق بیمار پیشگیری به عمل آید.
در بيمارستان روزبه وقتي پرونده هاي مددجويان را ورق ميزدم بيشترين چيزي كه توجه مرا بخود جلب كرد داشتن يك تشخيص مشترك در ميان اكثر پرونده ها بود. كه اكثر اين بيماران از رفتار پرخاشگرانه در تاريخچه ي كه از آنها گرفته بودند بعنوان اصلي ترين و برجسته ترين رفتار نام برده شده بود.حال بيماران هر نوع اختلال رواني كه داشتند در يك اصل باهم مشترك بودند و آن رفتار پرخاشگرانه بود .و من وقتي به اين اختلال اشتركي بين پرونده ها برخوردم با يكي از پرستاران باسابقه و باسواد بخش به گفتگو نشستم و گفتم اولا اينكه بيماري رواني مطمئنا از معضلات و كمبودها و كنش و واكنش هاي اجتماعي بوجود مي آيد آيا تا به حال اتفاق افتاده كه يك گروهي تشكيل بدهند واين معضلات و اختلالات رواني را ريشه يابي كنند و با تعميم به جامعه به يك نتيجه ای برسند كه آيا كدام كمبود در كجاي جامعه باعث بوجود آمدن اين نوع اختلات ميشود يا آموزش هاي را به خانواده ها و يا دانش آموزان از دوره هاي ابتدايي بدهند تا از گسترش بيماري هاي رواني كاسته شود. ايشان گفتند نه متاسفانه در جامعه چنين برنامه ي را براي اين هدف نداريم.
و من معضل اصلي كه در پرونده ها نظرم را بخود جلب كرده بود را بيان كردم و گفتم رفتار پرخاشگرانه كه در اكثر اين پرونده ها ملاحظه ميكنيد چند روز پيش نيز در ويزيت يك خانم جوان حضور داشتم نيز از همين اختلال شكايت میکردند و از طرفي اين همان رفتاري كه ما در اتوبوس، مترو، خيابان ، در هنگام رانندگي پشت چراغ قرمز يا در خانواده ها ميان همسران و فرزندان بصورت فراگيري مي بينيم. بنظر شما چه عاملي جامعه را بسمت يك رفتار پرخاشگرانه پيش ميبرد و روحيه پرخشگرانه را در جامعه گسترش ميدهد ؟؟
ايشان عامل اصلي رفتار پرخشگرانه در اجتماع را بدليل دور شدن از عشق اصلي بيان كردند گفتند كه جامعه ی ما عشق اصلي را گم كرده است (آن عشقي كه باعث دوام روابط خانوادگي و اجتماعي ميشود) . و با توجه مطالعاتي را كه از اشترين برگ از نظريه پردازان عشق داشتند موضوع گسترش پرخاشگري در اجتماع را بدليل دچار شدن به يك نوع عشق گمراه بيان داشتند و در اول فكر كردم كه منظورشون گم كردن عشق اجتماعي كه تك تك افراد جامعه بايد بهم داشته باشند است. ولي ايشان گفتند منظورم بيشتر معطوف به خانواده هاست يا همان عشق بين زن و شوهر.
و با توجه به تبيني كه از روابط بي بند و بار در اجتماع و بروز طلاق زياد از زاويه ديد خودداشتند ، اين عشقي كه گريبان گير جامعه شده است را تبين كردند مثلا ميگفتند چگونه ممكن است يك مرد هم زمان كه زن دارد با ديگري دوست شود يا يك خانم صاحب همسر همزمان با يك پسر جواني طرح دوستي بريزد .يا چگونه ممكن است كه يك پسر هم زمان از دوتا دختر خوشش بيايد يا يك دختر همزمان عاشق دو پسر گردد. ايشان با توجه به مطالعاتي كه در زمينه ي عشق داشتند همه ي اين روابط را از اختلالات اجتماعي ناميدند .و من عنوان اين موضوع و عشق گمراه را كه عشق بيمار ناميدم را بيشتر براي شما تبين ميكنم .
راهکارها و رویکردهای تحلیلی درباره عشق:
اول ،ما قبل از ازدواج جوانان زيادي را ديديدم كه بدنبال نيمه ي گمشده ي خويشند يا بدنبال كسي هستند كه شباهت هاي فرواني با آنها داشته باشد اين نوع عشق كه ما عاشق خويشيم و كسي را كه شبيهه اين رفتارها و ما باشد را براي زندگي ميخواهيم از اين نوع عشق در بعضي از كتابها بعنوان عشق نارسيس گونه نام برده شده است
دوم ،مسئله بعدي بروز اختلافات فراوان در زندگي :ميبينينم كه وجود برخي تفاوت ها در بين زن و مرد آنها را به بروز اختلاف هاي بزرگي ميكشاند و زندگي را براي آنها تلخ ميكند اينكه ما چگونه به تفاوت هاي همديگر بنگريم و يا آنها را به يك تفاهم تبديل كنيم معضل بعدي است كه هنوز فرهنگ تفاهم در زندگي هاي امروزي ما جايي ندارد
سوم، رفتار عشق احترام اميز :هنوز ما در ايجاد ارتباط احترام اميز يا همان عشق احترام آميز يا اخلاق احترام آميز مشكل داريم
چهارم، بي بند باري و رفتارهاي آزادي كامل كه در برخي روابط اجتماعي جا باز كرده و دختر و پسر و زن و مرد ما را از محيط امنيت ساز خانواده به بطن جامعه كشانده از عواقب عشق بيمار است بايد با ديد باز كنترل شود
پنجم دوستي هاي خياباني و اینترنتی :من خانواده هاي زيادي را بچشم خود ديدم كه بدليل اينكه رابطه آنها يك نوع دوستي خياباني بوده هميشه بهمديگر شكاك بودند و در اين نوع روابط نيز بايد باديد باز جلو رفت و حدود درصد زيادي نيز از اين خانواده ها عاقبتش طلاق بوده است
ششم، ازدواج بعنوان قرار دادن دو فرهنگ در كنار هم است يعني به صرف ازدواج دو نفر نيست بلكه ازدواج دو فرهنگ است مطنئنا صرف تفاهم در اختلافات زن و شوهر مطرح نيست تفاهم در اختلافات خانواده همسران نيز مطرح است كه بايد هميشه در رفتارشون عقلانيت را در جهت پيشبرد زندگي دختر و پسر بكار برند
هفتم، عشق بي تعهد:عدم تعهمدمند بودن پسران و دختران نيز شايد برگردد به روابط آزادي كه قبل از ازدواج داشتند و به يك نوع بي بند باري مرتبط باشد كه احساس مسووليت در قبال زن يا مرد و دچار شدن به يك نوع عشق رمانتيك گونه بدون هيچ تعهدي نيز از عواقب اين عشق بيمار مي باشد
هشتم ، از طرفي نبود يك آموزشگاه خوب براي چگونه عشق ورزيدن و تبين عشق بين زن و مرد دختر و پسر ازدواج كرده و در شرف ازدواج نيز از معضل هاييست كه با كنترل نكردن و حل نكردن اختلافات و ايجاد تفاهم آمار طلاق و خشنونت و پرخاشگري در خانواده ها را افزايش داده و اين باعث بوجود آمدن فرزندان پرخاشگر در خانواده ها گرديده است و اين معضل بمرور در نسل هاي آينده نيز تاثير خواهد گذاشت و به نظرم بجای اینکه اینهمه واحد غیر مرتبط و ملال آور به دانشجو بگذارند که دانشجو هیچ رغبتی بدان نشان نمی دهد حداقل چند تا کلاس چگونه عشق بورزیم را به دختران و پسران قرار بدهند
هر معضلي در جامعه ميبيند مطمئن باشيد كه طوري به خانواده مرتبط است
موضوع بعد تقسيم بندي انواع عشق از زبان اشترين برگ است كه در آينده بيان خواهم كرد
بعضي وقتها از خود ميپرسم رانندگي سخت است يا زندگي كه ما براي رانندگي بايد آموزش ببينيم ولي زندگي را بي آنكه آموزشي ببينيم شروع كنيم.
(محمد قلیزاده)